پس از روشنشدن ضرورت مدل اسلامی برنامهریزی فرهنگی، سخن این است که چگونه میتوان به چنین امری دست یافت و مراحل بعدی تا تحقق توسعه فرهنگی چیست؟ این مراحل بر روی هم روند – پژوهشی و اجرایی – دستیابی به ساماندهی و تعالی فرهنگی را نیز مشخص میسازد.
طبیعتاً باید پژوهش را از بررسی مبانی آغاز نمود تا براساس آن الگوی فرهنگی و براساس الگوی فرهنگی برنامهریزی و به وسیله برنامهریزی، تغییر ساختارهای فرهنگی و از طریق بهبود ساختارهای فرهنگی به تحول کمی و کیفی در محصولات فرهنگی (به معنای عام آن) نایل گردیم.
الف – مبانی
اولین بحث مبنایی در ساماندهی و تصمیمگیری فرهنگی، تعریف فرهنگ و کار و ساز پیدایش و تعالی آن است؛ اما به دلیل اینکه فرهنگ، رکنی از ارکان جامعه را تشکیل میدهد آنچه در جامعهشناسی گفته شود برای بررسی فرهنگ حکم پیش فرض دارد. جامعهشناسی نیز غیر از پیش فرضهایی که از انسانشناسی اخذ میکند، متکی به فلسفهای است که قدرت تحلیل کار و ساز حرکت را – به معنای عام آن – به اندیشمند اسلامی میدهد. جامعه مرکبی است در حال حرکت و تکامل که اگر جامعهشناس بدون هرگونه پیشزمینهای از چگونگی وقوع حرکت خصوصاً در نظامات اجتماعی نمیتواند به جامعهشناسی و پیشبینی تغییرات جامعه نایل گردد که از این بخش بررسی، به فلسفه چگونگی تعبیر مینماییم، فلسفه چگونگی در کنار فلسفه چرایی و فلسفه چیستی نقطه آغاز پژوهش در امر ساماندهی فرهنگی است. ۶ بنابراین، بررسی مبانی فرهنگ به ترتیب روند زیر را میپیماید:
فلسفه چرایی، چیستی و چگونگی جامعهشناسی اسلامی نقش فرهنگ جامعه در تعالی
ب – تنظیم الگوی اسلامی برنامهریزی فرهنگی
الگوی فرهنگی – پس از عبور از مرحله مبانی – روشن میسازد که چه فعالیت فرهنگی نسبت به چه موضوعی برای چه منظوری صورت پذیرد. قبل از اعلام هر گونه قضاوتی نسبت به عینیت و قبل از پیشنهاد هر گونه تخصیصی در مورد عینیت – به وسیله برنامه – میبایست عوامل فرهنگساز در عینیت جامعه شناخته شده و نسبتی بین آنها برقرار شده باشد؛ مثل اینکه تأثیر عبادات و توسلات در جامعه چیست؟ جلوههای متنوع هنری چه نقشی در شکلگیری فرهنگ جامعه دارند؛ مواردی همچون فیلم، تئاتر، شعر، موسیقی، نقاشی، خط و…؛ اطلاعات عمومی و تخصصی که از راههای مختلف به شکل مستقیم در اختیار مردم قرار میگیرد چه تأثیری در فرهنگ کشور دارند؛ و حتی تنظیمات اجتماعی، قوانین عمومی و کالاهای مصرفی چه ارتباطی با تغییرات فرهنگی جامعه دارند. سوالاتی از این قبیل، روشنگر عوامل فرهنگساز جامعه میباشد که باید جایگاه تأثیر هر یک در جامعه مشخص گردد.
اما شناسایی عوامل فرهنگساز و طبقهبندی و نظام دادن به آنها چگونه ممکن است؟ از کجا تشخیص دهیم که درس زیستشناسی که در دانشگاه یا قبل از آن تدریس میشود از عوامل فرهنگساز است یا خیر؟ واردات کالاهای تجملاتی و پر زرق و برق از عوامل فرهنگسازند یا خیر؟ و دهها و صدها سوال از این قبیل؛ و مهمتر آنکه از کجا تشخیص دهیم برای هر یک از عواملی که بدان دست مییابیم چه حسابی باید باز نمود و چه ارتباطی بین او با دیگر برقرار کرد. آنچه ملاک انتخاب عوامل معینی بعنوان عوامل فرهنگساز جامعه میباشد، تأثیری است که هر عامل در جامعه بر جای میگذارد. چنانچه برای تشخیص اقتصادی بودن یک عامل اجتماعی تأثیر آن بر رشد تولید ناخالص ملی کشور – یا به عبارت منطقیتر، تأثیر آن در قدرت عملکرد عینی جامعه – محاسبه میگردد، در فرهنگ نیز باید مجموعه آثار یا اوصافی که نمودار وضعیت فرهنگی جامعه هستند، برگزیده شوند. مثلاً عواملی که مبدأ پذیرش اخلاق، افکار یا رفتار خاصی در جامعه هستند، عامل فرهنگی قلمداد شود. آنچه باعث شکلگیری تقوا، ایثار، صبر، شجاعت، سخاوت و… یا باعث رسوخ توحید، امامت، ولایت، باور نسبت به آخرت و… میشود یا آنچه باعث انضباط اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر، عدم اسراف و قناعت و… میشود به واسطه تأثیر اخلاقی، فکری و رفتاری آن عامل فرهنگی محسوب شود. بنابراین، اوصافی که یک عامل خارجی بر جای میگذارد ملاک فرهنگی بودن یا نبودن آن است.
با روشن شدن معنا و رابطه موضوعات فرهنگساز و اوصاف فرهنگی این نتیجه نیز به دست میآید که طبقهبندی موضوعات فرهنگساز به تبع طبقهبندی اوصاف فرهنگی انجام میشود.
با توضیحات فوق، نمای روشنتری از مدل اسلامی ساماندهی فرهنگی به دست آمد. بر این اساس چنین نتیجه میشود که الگوی فرهنگی خود مرکب از دو الگو است: الگوی وصفی و الگوی موضوعی؛ در الگوی وصفی، اوصاف فرهنگی شناسایی شده و طبقهبندی کمی و کیفی میشوند و در الگوی موضوعی، عوامل یا موضوعات خارجی که مبدأ ایجاد اوصاف فرهنگی هستند، شناسایی و دستهبندی میگردد.
ج – برنامهریزی فرهنگی
پس تنظیم الگوی فرهنگی بر مبنای اتخاذ شده، امکان برنامهریزی فرهنگی فراهم میآید. تفاوت برنامه و الگوی فرهنگی در این است که الگو شامل بر زمانها و مکانهای مختلف است. اما برنامه مقید به مقطع زمانی و شرایط مکانی و جغرافیایی خاصی است، یعنی برنامه با لحاظ مقدورات انسانی و مالی موجود برای یک مقطع زمانی مشخص انجام میپذیرد. در برنامه فرهنگی باید مشخص گردد «چه فعلی، توسط چه شخصی، نسبت به چه موضوعی، با چه مقدوراتی، در چه زمانی، برای رسیدن به چه هدفی» انجام گیرد. از همین جا مشخص میشود که مدل برنامه به هیچ وجه ناظر به یک وضعیت ایستا و ساکن نیست، بلکه قادر است تا متناسب با شرایط مختلف راهنمای تصمیمگیری باشد و دقیقاً به همین دلیل از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد.
د – ساماندهی ساختارهای فرهنگساز
با توضیح قبل مشخص گردید مبدأ اوصاف فرهنگی، عوامل فرهنگی است. در اینجا اضافه مینماییم که مبدأ شکلگیری و رونق عوامل فرهنگساز نیز ساختارهای اجتماعی و بخصوص ساختاری اجتماعی متولی امر فرهنگ در جامعه است. رونق مجالس مذهبی، رشتههای هنری، تحصیلات علمی و… به هیأت مذهبی، تشکلهای دینی و علمی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارتخانههایی همچون ارشاد، آموزش عالی، آموزش و پرورش، همچنین صداوسیما، سازمان تبلیغات، مجمع ناشران و مؤلفان و حتی مراکزی همانند مجلس شورای اسلامی، مراکز تحقیقات، مجمع تشخیص مصلحت و امثال آن وابسته است. این گونه نهادها، انجمنها، تشکلها، هیأتها، وزارتخانهها، شوراها و… هستند که بستر لازم برای فعالیتهای فرهنگی را فراهم نموده و به آن سمت و سو میدهند. به همین دلیل، برنامهریزی باید به گونهای باشد که اجرای آن ابتدا به اصلاح و ساماندهی ساختارهای فرهنگی بینجامد.
ه' – اصلاح و گسترش محصولات فرهنگی
با گذار از مراحل گذشته (مبانی، الگو، برنامه، ساماندهی ساختارها) میتوان نسبت به اصلاح و گسترش محصولات فرهنگی خوشبین بود. در چنین وضعیتی خواهیم دانست در مقوله علم، هنر، ارتباطات و… به دنبال چه هستیم و میزان احتیاج به هر محصول را میدانیم و بدین ترتیب مانع رشد تورمی یک بخش در قبال سایر بخشها میگردیم، مشخصات کیفی هر محصول را میشناسیم و بدین ترتیب مانع تولید و نشر محصول نامرغوب میشویم.
البته مراد از اصطلاح «محصول فرهنگی» معنای اخص آن نیست که به فیلم، کتاب، شعر و… محدود شود، بلکه معنای اعم آن مراد است که شامل تولید علوم و پرورش نیروی انسانی هم میگردد.
و – تعالی فرهنگی جامعه
اگر عزمها را جزم نموده و فکرها را روی هم بریزیم، از کارهای پر سر و صدای کممحتوا بپرهیزیم و به دنبال نام و نشان نباشیم، اراده جمعیمان به این تعلق گیرد که یک بار و برای همیشه به مقوله فرهنگ جدی بیندیشیم و با چنین عزم ملی فرآیند فوق را پشت سر نهیم آنگاه شاهد شتاب و جهش فرهنگی خواهیم بود.
البته این حرف بدان معنا نیست که قبل از پیمودن فرآیند فوق – که اگر اراده جمعی نظام بدان تعلق گیرد دور از دسترس نیست – به هیچ اندازه نمیتوان به ساماندهی فرهنگی دست زد. اما به هر میزان که این کار تخمینی و ذوقی انجام پذیرد احتمال خطا و هرزروی امکانات و از دست دادن زمان بیشتر است.
نکته آخری که نسبت به فرآیند فوق باید در نظر داشت این است که عبور از یک مرحله به مرحله دیگر به معنای فراغت مطلق از مرحله قبل نیست، به خود مسأله ساماندهی فرهنگی نیز باید به عنوان امری پویا و در حال تکامل نگریست تا جامعه دایماً به سمت قلههای رفیعتر فرهنگی حرکت کند. لذا باید از زیربنا تا روبنا همواره به فکر اصلاح و بهینه و ارتقای کارآمدی بود.